#دختر_فوتبالیست_پارت_2

نسيم خنده ي بلندي کرد و به سمته اشپزخونه رفت و گفت:پس امروز حسابي خر کيفي.پاشو لباسات رو عوض کن و بيا برات شامي کباب درست کردم.

مقنه ام رو از سرم کشيدم بيرون و رفتم پشت ميز نشستم.چه غذايه توپي درست کرده بود.برعکس منه بي عرضه که حتي نيمرو هام رو هم ميسوزونم اين نسيم همه جور غذايي ياد داره.هر دو تامون بچه ي اخريم وخل و چل ولي اون خيلي خانوم تر از منه.

غذا که تموم شد به هزار بدبختي ظرفا رو شستم و بعدش رفتم يک دل سير خوابيدم.واي که خواب چه چيز خوبيه.

وقتي بيدار شدم نسيم نبود.پيام که به گوشيش زدم گفت رفته خريد.حوصلم سر رفت.رفتم پاي ماهواره شانس خيلي خوبه من همه ي کانالا قطع بود.

رفتم تلوزيون خودمون و ديدم فوتبال داره.چه عجب امروز يه چيزه خوب به پست ما خورد.تخمه ها رو از تو کابينت اوردم بيرون و رو کاناپه دراز کشيدم و شروع کردم به تخمه خوردم و فوتبال نگاه کردن.هميشه عشق فوتبال بودم.

طرفدار پيروزي ام.نميگم استقلال بده ها ولي پيروزي يه چيزه ديگس.اخراي نيمه ي دوم بودم که در باز شد و نسيم اومد تو.اي خدا باز الان داد و قال ميکنه.سريع رو مبل سيخ شدم.نسيم تا چشمش به من افتاد صورت سفيدش قرمز شد.

اومد طرفم و يه نگاه به من و يه نگاه به پوستاي تخمه ي روي زمين کرد و سرم داد کشيد:شيرين به مرگ مادرم اگه امشب اينا رو جارو نکني نميذارم کله ي بي مغزت به بالش برسه.

مثل دخترهاي کوچولو لبام رو غنچه کردم و گفتم چشم ماماني.

نسيم خريداش رو برداشت و رفت اشپزخونه.چقدر نگران تميزي خونه بود.نميدونم چرا.هيچوقتم بهش فکر نکردم.

فوتبالم که تموم شد مثل بدبخت بيچاره ها افتادم به جونه پوست تخمه ها و جاروشون کردم.واي که جارو کردن چه کار سختيه....

ساعت 8 بود که ديدم نه ديگه کلا خوده قابلمه ي حوصلم هم داره از سر رفتن کلافه ميشه.رفتم تو اتاق و ديدم نسيم پاي لپ تابشه.

من-نسيم من حوصلم سر رفته

نسيم-خب زيرشو خاموش کن

romangram.com | @romangram_com