#دختر_بوکسور_پارت_26

_ ای بابا مادر من جواب سلام واجبه ها لطفا یه پاکت شیر به من بده که برم این دفعه دیگه این کاظمی رام نمیده

مامان _ همون کاظمی میدونه که چیکارت کنه وگرنه که تو به حرف من گوش نمیدی

_ تو رو خدا مامان بس کن دیگه یه ماه دیگه مسابقات شروع میشه ولی من فقط یه جلسه در هفته تمرین دارم که اونم به لطف شما نمیرسم

همچین با دست زد پشت دستش که صداش کل خونه رو گرفت

مامان _ اوا خدا مرگم بده راست میگی حالا کی هست

_ خدا نکنه مامان .حالا بعدا که اومدم میگم بهتون ..یه نگاه به ساعت انداختم که هوش از سرم پرید هشتو ربع

_ اصلا شیر نخواستم بای

دیگه منتظر نشدم جوابشو بشنوم و این دفعه تندتر از دیروز عصر به طرف باشگاه دوئیدم ..

......................

حدود دو ساعت تو باشگاه تمرین داشتم که پدرمو در آورد این کاظمی عجوزه حالا هم که در حال برگشت به خونه هستم و تو فکر اینکه واسه تمرین بیشتر کیو پیدا کنم که باهام تمرین کنه آخه اینم شانسه من دارم ؟ ای خدا

با کلی نظر و نیاز که خدا یه مربیه خوب بهم بده واسه تمرین وارد خونه شدم بوی قرمه سبزیه مامان کل خونه رو گرفته بود منم که گشنهههههه

صبح که بدون صبحونه رفتم اونجام که کلی ازم کار کشیدن و الانم در حال ضعف هستم و دارم میمیرم سریع رفتم طبقه بالا و خودم پرت کردم تو حموم به یه حموم داغ احتیاج داشتم واسه همین اول وان رو پر کردم و پریدم داخلش

بعد از یه دوش که حسابی خستگی رو از تنم رفع کرد از حموم بیرون اومدم یه حوله رو به صورت دکلته پیچیده بودم دورم و با اون یکی حوله افتادم به جون موهام بعد ربع ساعت دست از سرکچلم برداشتم و راضی شدم که برم موهامو برس بکشم

همین که جلو آینه رفتم از دیدن خودم تو آینه وحشت کردم موهام به خاطر اینکه با حوله خیلی بهشون ور رفته بودم تو هم جمع شده بودند و یه متر تو هوا بودند و این یه صحنه ی مزحکی رو درست کرده بود


romangram.com | @romangram_com