#دختر_بوکسور_پارت_20
ونداد _ بابا کاریت ندارم بیا اینور زشته
با صدای مامان مجبور شدم که وایسم و تازه چشمم به اون بد بختا افتاد که همشون سرخ شده بودن الی مامان و اون پسره چـــــــــــــــــی؟؟؟؟
این ای....اای...این که همون یارو زشتس اینجا چی میخواد وای نکنه به بابا بگه
داشتم نگاش میکردم که یه پوزخند زد و روشو اونطرف کرد ..خب این حالا یعنی چی ؟ یعنی اینکه من بلدم پوزخند بزنم تو نیستی؟ یا اینکه کله ی من قابلیت چرخش نود درجه داره مال تو نه!! بابا بی خی خی
دوباره چشامو گردوندم که دیدم همه با قیافه های سرخ وایسادن تازه گرفتم چه خبره
_ بابا بخندید تا خرابکاری نکردین تو خودتون ببخندید دوستان بخندید
با این حرف من همه ولو شدن رو مبلا الی مامی جانمون که هی رنگ عوض میکرد و بهم چش غره میرفت خب میگی چیکار کنم مامی بزارم خودشونو خیس کنن؟
این درست نیست که من چون آدم خیری هستم گذاشتم بخندن وگرنه الان کل سالونو به گند میکشیدن که!!!!!
خلاصه بعد از اینکه همه به حالت عادی برگشتن با همشون سلام و علیک کردم خوانواده خوبی بودن الی اون پسرشون که فکر میکرد
انگار از دماغ فیل افتاده اییـــــــــش
همش اخماش تو هم بودانگار ارث بابا جونش دست منه اصلا هم نمیخندید خیلی خشک و سنگین برخورد میکرد یعنی خدا باید چای منو اونو با هم عوض میکردا جدی میگم
خب مامانا که نبودن نمیدونم کجا بودن هر جا بودن بودن دیگه به ماچه اون هم که با ونداد داشت تجدید خاطرات میکرد فقط این وسط من بودم که درست بین بابایی جونم و عمو فرزام نشسته بودم و من جک میگفتم اون دوتا هم میخندیدن ولی نمیدونم آخه به چی این جکا میخندیدن
اینا که اصلا خنده دار نبود ...
_ خلاصه حالا این یکی رو ... یه بار یه خارجیه میاد ایران چون تنها بوده میره تو فسمت اطلاعات و اونجا از اون خانمی که اونجا بوده میپرسه
romangram.com | @romangram_com