#دختر_آبشار_پارت_97

بود

همه بلند شده بودن تا با هم به باغ بریم که دوباره ظاهر شد و گفت :- فقط ملکه نیوشابیاد

بقیه از دور تماشا کنین

دانای کل

نیوشا و اریک رو به روی اتش نشسته و اریک ورد هایی زیر لب زمزمه میکند

و روی اتش ذغال می اندازد و پس از داغ شدن ذغال ها را درون دیگی از یخ

می اندازد و بخار همه جا را میگیرد طوری که چشم ،چشم را نمیبیند .

از ان طرف جاسوسان ملکه شیاطین به او هر چه در قصر خوناشاما گذشته است

خبر میدهند

لبخندی شیطانی میزند و میگوید:- ادوارد رو بیارین ..

ادوارد:- کاری داشتین بانو ؟

ملکه لبخندی شیطانی بر روی صورتش شکل میگیرد و میگوید :- مقدمات روح

گیری رو اغاز کن

از ان طرف وقتی بخار تمام میشود نیوشا بی حال بر زمین افتاده .

اریک او را معاینه میکند

ناگاه رنگش میپرد و بلند میگوید:- فاجعه ! فاجعه ! قرار نبود اینجوری بشه !


romangram.com | @romangram_com