#دختر_آبشار_پارت_93

ناگاه سکوت میکند و نگاهش روی نیوشا میخ میشود زیر لب میگوید :- این امکان نداره...

نیوشا

احساس کردم اون پیر مرده داره منو نگاه میکنه بهش نگاه کردم چون گوشای

تیزی داشتم شنیدم گفت :- این امکان نداره .

من:- چی امکان نداره؟

بعدم به پیر مرد اشاره کردم

پیر مرد :- ارشام

ارشام:- بله!

پیر مرد:- تو مطمئنی ؟

ارشام:- اره

من:- نگفتی ؟ اقای اریک .

اریک: خب طبق شواهد من بازمانده سلطنت ابشار رو پیداکردم

همه بعد شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدن و با شوق بیشتری به حرف اریک

گوش کردن.

اریک:- ولی یه مشکلی هست !

اوا:- چه مشکلی اقای اریک؟


romangram.com | @romangram_com