#دختر_آبشار_پارت_46
ارتین:- بله
من :- دیگه بریم میترسم برای المیرا اتفاقی بیوفته
سایه:- کجا میخواین برین باید تا فردا صبر کنین وگرنه اونا پیداتون میکنن
ارتین
به نیوشا نگاه کردم ،چرا دارم کمکش میکنم ؟ مگه اون کی من میشه ؟ اونم زمانی
که خودم بیشتر از همه به کمک نیاز دارم دارم دیوونه میشم
المیرا
چیزی رو که میدیدم باور نمیکردم گوی به رنگ قرمز در اومده بود و داغ شده
بود میخواستم ولش کنم ولی به دستم چسبیده بود .
من:- ایی سوختم بیا کمکم کن
ارسام:- بزودی همه قدرتات ماله من میشه
من:- ولی من قدرتی ندارم .
کم کم دستم قرمز شد و پاهام به زمین چسبید قرمزی از دستم داشت به همه
جا پخش میشد
من:- خوا...هش ...می...کنم ...کمکم...کن!
ارسام:- نوچ نوچ دختر کوچولو میدونی تو خیلی زود اعتماد میکنی و الانم
romangram.com | @romangram_com