#دیر_آمدی_نیمه_عاشق‌_ترم_را_باد_برد_پارت_59

یه شکلکم براش گذاشتم که به حالت پوزخند نگاش میکنه

-هرجا تو بگی

-نمیدونم

-بامیب چطوره؟

-اوکی...... من باید برم بای

قبل اینکه جواب بده نتو خاموش کردم.

قانون اول و اخر : کم در دسترس بودن راز جذابیته

خسته اون روزو گذروندم. نه خسته جسمی........ روحا خسته بودم. نابود بودم.

کاش کسی پیدا میشد درستم میکرد یا اصلا میگفت این خوب کار نمیکنه کلا میزد نابودم میکرد.

حس انتقام و بد بودن ادمو از درون نابود میکنه.

روز تولدم ارزو کردم دوباره عاشق بشم...........

ارزو کردم یکی پیدا بشه که برام متفاوت باشه یکی که بعد یه مدت برام عادی نشه........ خسته کننده نشه.

دلم یه ادمه همیشگی میخواد از اونا که میان تو زندگیم و میمونن.

از اونا که نه خودشون میرن نه من دلم میاد بندازمشون بیرون. دلم میخواد یکی پیدا بشه که برام متفاوت باشه.

صبح روز قرار ساعت 7 طبق معمول بیدار شدم. دیشب به مامانم گفتم فردا میرم بیرون با دوستم.

ساعت هشت و نیم بود که تصمیم گرفتم خودمو اماده کنم.

ساعت نه ونیم از خونه زدم بیرون و ساعت ده دقیق رسیدم به مقصد.

یه دور تو پاساژ کنار کافی شاپ زدم که یکم زمان بگذره و سر وقت نرسم.

گوشیمو رو ضبط صدا گذاشتم تا سر وقت صداشو ضبط کنم.

بالاخره رضایت دادمو ساعت ده و ربع رفتم تو کافی شاپ. ناخوداگاه یاد روزی که افشینو اینجا دیدم افتادم. از اینجا بدم میاد.......

رفتم طبقه بالا و برهانو پشت یه میز تو گوشه کافی شاپ دیدم.

جایه دنجیو انتخاب کرده بود خوشم اومد از انتخابش.

-سلام

با اینکه خیلی خوب دیدم زیر چشمی نگام میکرد و از بدو ورود منو دید میزد ولی یه جوری رفتار کرد که انگار تازه متوجهم شد.

سرشو از رو گوشی بلند کرد و یه لبخند مکش مرگ ما زد.

-سلام

یه نگاه به دورو برم انداختم تا دوباره مثل اوندفعه نشم. بعدم نشستم رو میز رو به رو برهان.


romangram.com | @romangram_com