#دلربای_من_پارت_43

-میگم دنیا فین فینت از رو لباسم جمع کن!
از آغوشم فاصله گرفت و با مشت زد توی بازوم گفت:
-خاک برسر احساسات که آدم بشو نیستی!
خندیدم گفتم:
-چه ربطی داشت الان؟
-بعد ده سال دوری بجای اینکه بگه دوست عزیزم حالت خوبه
! میگه فین نکن روی لباسم
-خب راست گفتم دوست احمق تر ازجان
بربر داشت نگاهم میکرد خنده ام اوج گرفت. گفت:
-خدا نکشتت دختر که آدم بشو نیستی!
کنار گوشش آروم گفتم:
-حالا من آدم بشو نیستم درست! توچی تو درست شدی؟
ازش فاصله گرفتم...با لب های برچیده اش گفت:
-نچ!
-گفتم تو آدم نمیشی!
-دلربا نمیدونی چه جیگرای اینجاست!
متعجب گفتم:
-جیگر؟!
سرش تکان داد با لبخند گفت:
-اره جیگر!
سری براش تکان دادم گفتم:
-هنوزم همونی که میشناسم!
خندید گفت:
-شوخی میکنم! دیگه خانوم دکتر شدم این کارا برام افت

romangram.com | @romangram_com