#دلم_آغوشت_را_میخواهد_پارت_2
- درد مرگ عمه ات بچه پررو
- ببخشید که عمه ندارم
ندا تا خواست چیزی بگه که صدای محکم و جدی پارسا از پشت سرش بلند شد ...
- خانوما جلسه تون تموم نشد ؟
فوری از جام بلند شدم سلام زیرلبی گفتم
اما مثل همیشه سلامم بی جواب موند
زیر چشمی نگاهی به پارسا نامزد خواهر دوقلوم انداختم ...
یه مرد قدبلند چهارشونه قیافه ی اونطور اسطوره ی نداشت اما از تک تک حرکاتش معلوم می شد که یه مرد پر جذبه هست ... همین برخورداش ازش یه مرد جذاب برای دخترا ساخته بود و اون صدایی که موقعی که صحبت میکرد بم و خشدار که حاصل از کشیدن سیگار بود و اون بوی گس رودیگز ... همه ی اینا دست به دست هم داده بود ...و این مرد و جذاب و قابل احترام کنه ... که منم جزوه کسایی بودم که ناخداگاه ازش حساب می بردم و احترام میذاشتم بهش ...
3 ماه می شد که نامزد خواهرم شده بود ولی هنوز برای من غریبه تر از هر غریبه ی بود
دوباره با اون صدای خشدارش گفت : هنوز تشریف نبردین ؟
کیفم و برداشتم دستی به مقنعه ام کشیدم ... گفتم الان میرم
جیک ندا هم در نمی اومد از کنارش رد شدم و دوباره اون بوی وحم انگیزه رودیگز پیچید توی دماغم ... ندا هم از دنبال من اومد ... از دید پارسا که دور شدیم ... هر دو نفس راحتی کشیدیم
- سوگند اگه قیافه هاتون انقدر شبیهه هم نبود باورم نمی شد که با اون سوگل اتیش پاره خواهر باشی اونم از نوع دوقلویش....
شونه ی بالا انداختم گفتم : درست من و سوگل از لحاظ قیافه یه سیبی هستیم که انگار از وسط نصف کردی اما اخلاقامون نه ... من بخاطر بیماره ی که دارم کم تر تو فعالیتها شرکت میکنم اما سوگل از همون بچگی بیشتر تو چشمه بقیه بود و شیرین زبانیشم باعث می شد تا همه دوسش داشته باشن ...
romangram.com | @romangram_com