#درگیرت_شدم_پارت_98
صدایی نمیومد.به دره قفل شده کوبیدمو اروم گفتم: کسی اونجاست؟ صدای منو
میشنوید؟
یه صدای خیلی ضعیفی گفت: کمکم کنید، خواهش میکنم.
دوباره اروم گفتم: شما کی هستی؟ چرا اونجایی؟
دیگه صدایی نیومد.
هرچی صداش زدم پاسخی دریافت نکردم.
یه نگاه به دوربر انداختم. خداروشکر کسی نبود.
همونجا شنودو وصل کردمو به بردیا گفتم: همون زیرزمینی که بهت
گفته بودمو یادته؟ الان یه صدایی اومد ازم خواست بهش کمک کنم.
ببین هفته بعد که مهمونیه یکیو بفرست هرجور شده اونی که توی
زیرزمینرو ببره.
بردیا بعد چندثانیه گفت: فکر خوبیه. پس تا اون موقع حواست باشه
ببین کسی میره توی اون زیرزمین یا کسیو بیرون میارن ازش یا نه.
با گفتن حواسم هست شنودو خاموش کردم.باز یه نگاه به اطراف کردمو بعد پوشیدن لباس به بیرون رفتم.
باید به بهونه خرید برای مهمونی یه چندتا وسیله هم از بردیا بگیرم.
سوار تاکسی شدم و ادرس پاساژ معروفی که توی تهران بود رو بهش
گفتم.
بردیا دیروز بهم گفته بود که هرچه زودتر به اونجا برم تا چندتا وسیله
romangram.com | @romangram_com