#درگیرت_شدم_پارت_79
نابغرو بدزدم؟! اصلا به من میخوره که زر میزنی؟!_ببین همه ایسگات کردن خودتو جدی نگیر...
پوزخند زدمو ادامه دادم: نازلی ویکیا.
نازلی هم لال شدنو به زر زدن ترجیح داد.
خلاصه اون دونفر بعد اینکه رفتن ماهم به طرف ویلای هومن به راه
افتادیم.
هومن نزدیک بود سکته کنه چون از وقتی من اومدم دومین باریه که
گند میخوره به معاملاتش.
با مثلاااا عصبانیت به سمت اتاق رفتم.
وسط راه یکی بازومو گرفتو به طرفه خودش کشید.
نزدیک بود پرت شم تو بغل طرفو یه صحنه رمانتیک به وجود بیاد اما
خودمو نگه داشتمو وایسادم.برگشتم دیدم پرهامه. بازومو محکم از دستش در اوردمو با جدیت
گفتم: من محرم نامحرم سرم میشه لطفا رعایت کن. کا ِرتم سریع بگو
حوصله ندارم.
با کلافگی که از صورتش معلوم بود گفت: یه لحظه ساکت شو.
یه سوال میپرسم فقط درست جوابمو بده، تو وقتی رفتی بیرون از
انباری چیشد؟!
_بزار من یه سوال ازت بپرسم، چرا من انقدر ازت بدم میاد؟!
_اخه نَکه من عاشق سینه چاکتم، واسه همونه. بعدشم سوالمو با سوال
romangram.com | @romangram_com