#درگیرت_شدم_پارت_111

اون موقع اونقدر استرس داشتم که حواسم به کسی نبود.
یه شلوار لیه تقریبا تنگ با کت تکه مشکی.
موهای جلوشو یه ور ریخته بود که زیبایی و جذابیتشو بیشتر میکرد.خیلی دخترکش شده بود.
اون دخترای افریطه شانس اوردن که پرهام باهاشون کاری نداشت
وگرنه یه ای نفس کش میگفتمو میرفتم برای گیسو گیس کشی.
اصلا چرا باید نسبت به پرهام حساس بشم؟!
حتما به خاطر حس انسان دوستانم اینجوری میکردم.
صدای درونم بهم نهیب زد: حس انسان دوستانه چه ربطی به حسادت
تو نسبت به اونا داره؟
ولی به خودم تحمیل کردم که به عنوان یه دوستو همکاره ساختگی
اینجوری رفتار میکنم.
همینجور بروبر بهشون نگاه میکردمو نقشه قتله اون سلیطه هارو توی
ذهنم میکشیدم که پرهام یهو سرشو گرفت بالا و نگاهمو غافلگیر کرد.
چون اون، اونوره سالن بود و من دقیقا اینوره سالن روبه روش نشسته
بودم پس به راحتی میتونستیم همو ببینیم.
برق چشماشو از همین فاصله هم میشد دید.یه قلپ از شربتم خوردمو سریع نگاهمو اینورو اونور چرخوندم که
مثلا من بهش نگاه نمیکردم.
اما خب اون فهمیده بودو کاریش نمیشه کرد.

romangram.com | @romangram_com