#درگیرت_شدم_پارت_100

نتونستم جلوی خنده ام و بگیرم و همونجا دولا شدم از خنده.
الحق که فروشندگی بهش می اومد
مطمئنا با اون چهرش هم خوب مشتری جور میکنه.
خندم هنوز تموم نشده بود که دو تا دختر نچسب وارد فروشگاه شدند و
با لوندی تنه ای به من که جلوی در ورودی بودم زدند.
که اگه بردیا که پشت پیشخوان بود دستشو دراز نمی کرد و شونه ام
رو نمی گرفت پخش زمین می شدم.
تشکر کردمو صاف وایسادم.
اون دوتا دختر زشت افاده ای با اون موهای نارنجیشون با عشوه به
طرف بردیا رفتن.یکیشون گفت: ببخشید چه رژی به لب من میاد؟!
بعد لبای شتریشو غنچه کرد.
یعنی حالم داشت بهم میخورد. دختر انقدر نچسب و حال بهم زن؟؟؟؟
بردیا وقتی حالت صورتمو دید ریز ریز خندیدو روبه دختره گفت:
خودتون هرکدومو دوست دارید انتخاب کنید.
اون یکی دختره یه کارت گرفت سمت بردیا و گفت: برای اشناییه
بیشتر.
بردیا هم جدی به گوشه مغازه اشاره کردو گفت: سطل اشغالی
اونطرفه.

romangram.com | @romangram_com