#دردسر_پارت_3

بلند شدم و بعد از شستن صورتم حاضر شدم

بدونه خدافظی از خونه رفتم بیرون دو ماهی میشد تو یه شرکت کار میکردم .امروز یه کارمند جدید میومد و باید تقریبا زودتر همه حاضر میشدم

در پراید سفیدمو باز کردم و نشستم توش

زیبا ترین داراییم .با عشق روشنش کردم و راه افتادم

ترافیک سنگینی بود

تا برسم شرکت داغون شدم دنبال جا پارک داخل پارکینگ بودم که حواسم پرت شدو ماشین کوبیده شد به چیزی .

با بهت از ماشین خارج شدم .یه موتور سیکلت قهوه ای بود .این تو پارکینگ چیکار میکرد .صاحبش کی بود ؟

بینیمو بالا کشیدم و اومدم برگردم که دیدم دوتا چشم با بهت به موتور خیره شده .

لیوان قهوه توی دستش خشک شده بود و خیره رو موتور بود

یه کم گذشت .لبم رو باز کردم و گفتم:

-اقا؟؟

جوابی نیومد

-برادر؟

-دوست عزیز؟

-رفیق گرامی؟


romangram.com | @romangram_com