#دردسر_پارت_164
چشمامو دوختم بهش و گفتم
-الان میام
لبخندی زد و رفت
مشغول ادامه کارم بودم که صدای دومی به حالت موسیقی بلند شد
-جذاب و شیکه مثل قدیم هنوز فیسم
اگه یه سری کاملا ...
انگار نیمی از اهنگو فراموش کرد و از وسطاش خوند
-انقدره تز دارم . تو کل کل افتاده حتی شرکت بنز با من .
یعنی سهراب اعتماد به نفستو قربون
فقط همین .مشغول ادامه کارم شدم دیدم به سرعت درو باز کرد و خارج شد .
به سمت در خروجی میدوید . و رفت ..
با تعجب مسیرش و نگاه کردم و بعدم مشغول به کارم شدم .
یه رسیدگی به پرونده ها و کارام کردم و برگشتم که برم تو اتاقم دیدم سهراب داخل شد . اما حس میکردم همون سهراب نیست .
چشماش از شیطنت برق نمیزنه. خواستم امتحان کنم .واسه همین گفتم
-به به همکار عزیـــــزم .
romangram.com | @romangram_com