#دردسر_پارت_151

تعادلمون بهم خورد و دوتایی افتادیم

تا خون داشتم قلقلکش دادم و وقتی دست از کار کشیدم که توان نداشتم

هر چهارتامون گوشه ای افتادیم

روزا داشت خوب پیش میرفت

خستگی از تنمون بیداد میکرد .

اما هنوز میخندیدیم .

کاش این خنده ها ادامه داشته باشه .



(رویا)

لنگون لنگون به سمت ویلا میرفتم که دوباره ولو شدم زمین..همونجا با حرص رو زمین نشستم و غر غر کردم

-اقای خسروی اینا همش تقصیر شماست اگه دنبالم نمیکردید اینجور نمیشد

با خنده اومد سمتم

خسروی-بذار کمک کنم

-نه ممنون

و بلند شدم


romangram.com | @romangram_com