#دردسر_پارت_15

-خب من از بهشتیا شدم .

با بهت به خودم خیره شدم . واای خیسه خیس شدم .

تیز نگاهش کردم و گفتم

-خودت انتخاب کن چیکارت کنم ؟

ریلکس یه تیکه مرغ گذاشت تو دهنش و گفت

-بیا این شونه هامو ماساژ بده دستو پنجت درد نکنه

لبخند ژکوندی زدم و گفتم

-ای به چشم

اومدم شیرجه بزنم روش که قامت باران تو چارچوب در پیدا شد

این چرا اینجوری شده ..

تا مارو دید بغضش ترکید و همونجا نشست رو زمین

با قدم های شل شده رفتم سمتش و گفتم :

-باران بارانم چی شده ...?

بی حرف زار میزد

اشکاش یکی بعده دیگری میومد


romangram.com | @romangram_com