#دردسر_پارت_147
-نمیتونم . دارم سعی میکنم .
عرفان با خنده گفت
-اگه نیاوش اینجا بود حتما کاری میکرد بالا بیاریش
رنگ نگاه نگار تغییر کرد. لقمه و با یه بغض قورت دادو اینو از چشماش میدیدم ازجاش بلند شد و با برداشتن قابلمه به سمت اشپزخونه رفت .
نیاوش تو کجایی لعنتی .
به سمت دستشویی رفتم و خودمو مرتب کردم و خارج شدم.لباسامم عوض کردم و خارج شدم دیدم نگارم لباساشو مرتب کرده و داره زمینو تمیز میکنه .
رویا و عرفانم چایی میخوردن
این روزا اینا زیادی ور دل هم میچرخن
نگار هنوز غمگین بود .
رفتم سمتش و زدم روی شونشو گفتم
-چطوری نوکر
-خوبم بیچاره .
-چرا بیچاره؟
-چون ته دیگت ته معده من داره اواز میخونه
هیچوقت نگارو ناراحت ندیدم .اگرم بود اصلا بروز نمیداد .
romangram.com | @romangram_com