#دردسر_پارت_136

-صدرا ..

لرزید .

-صدرا چی؟؟باران چی شده ؟

اونجا احساس امنیت میکردم .

اما مجبور بودم ازش جدا بشم .

وقتی چشمای خیسمو دید اخماش توی هم رفت و اون ادم اروم کنار رفت.

-باران بشین تو ماشین تا بیام .

-نه عرفان منم میام .

صداش و بالا اورد و غرید

-بشین تو اون خراب شده تا بیام

سوییچ و داد دستم و ادامه داد

-نشستی قفلش کن .

برگشت و استین لباسش و بالا داد و رفت سمت شمشادا .

برگشتم و داخل ماشین نشستم قفلشم کردم .

دلم خیلی شور میزد خیره به بیرون بودم


romangram.com | @romangram_com