#دردسر_پارت_129

اینبار میوفتادم حتما جاییم میشکست.

اروم چشمام و باز کردم

حتما سهراب بود که کمک کرده بود .

اما این فقط یه خیال پوچ بود

با دیدن چشمای رسول لبخندی بهش زدم که صدایی بلند شد

-اوه اوه اوه این صحنه رو باید دید چقدر عشق .چقدر عشق .عشق عشق بازم عشق .خیلی عشق .

حرف اخرشو کشید

چقدر عشـــــق .

قهقهه ای زد و راه افتاد سمت در خروجی و گفت :

-تورو خدا انقدر شاعرانش نکنید الان هرچی اسپاگتی خوردم بالا میارم

تو دلم اتیشی بود اما زبونم چیز دیگه ای بود

-میخواستی بگی اسپاگتی خوردی؟

-نه بابا میخواستم بگم صحنه مناسبی نبود .

-پس بهتره چشماتو ببندی و کور باشی .

-شماهم تافت بزنید به خودتون تا انقدر به بهونه افتادن. صحنه هندی ضبط نکنید


romangram.com | @romangram_com