#دردسر_پارت_124
-بله؟
-راجب نظرتون بود .
خندید . چال گونش .بدجور منو یاده نیاوش انداخت .
دستامو توی هم گره کردم و سرمو انداختم پایین که حرفش میخکوبم کرد
-شما برادر دارید؟
سرمو یهو اوردم بالا
-بلـه؟
-ببخشید جسارت کردم .اما خب اگه برادر داشته باشید واقعا خوشبحالش.
-داشتم ..
-الان ندارید؟
-نه مرد.
این حرف تنم رو لرزوند .
بغض کردم و با نفرت خیره به جمعیت شدم.حس تنفری که مامان تو وجودم نگه داشته بود . چقدر نیاوش و بارانو اذیت کرد . چقدر درد کشیدن . اگه حمایتشون میکرد با کمک بابا
همچی خوب میشد
-چه اتفاقی براشون افتاد؟
romangram.com | @romangram_com