#دردسر_پارت_122



(نگار)



صدای اهنگ خیلی بلند بود

دخترو پسر سرگرم ر*ق*صیدن .

باران و عرفان یه گوشه صحبت میکردند

رو کاناپه یه گوشه تقریبا خلوت نشسته بودم و با گوشه لباسم بازی میکردم

اگه بخاطر بهتر شدن روحیه باران نبود قطعا نمیومدم .

از اینجور جاها متنفر بودم .

دخترایی که با لباسای رنگی و خیلی باز توی بغل پسرا بودند و سیگار ها با سر

نقره ای گوشه لب بیشتریا مشخص بود .

لبخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم

-اینم از داستان تهران ماست .

موزیک تند تر شد و اونایی هم که نشسته بودند رفتند وسط.

احساس کردم کاناپه بغل دستم لحظه ای فرو رفت


romangram.com | @romangram_com