#دردسر_پارت_110

-پس بریم

از جامون بلند شدیم و راه افتادیم .

تو راه از خستگی خوابم برد اما چه خوابی

کاب*و*س بود نه خواب

نمیدونم جیغ کشیدم .نمیدونم چیکار کردم .

میلرزیدم ..

یکی تکونم داد .زود چشمامو باز کردم که دیدم مقابلم عرفانه و چشمایی که از ترس گشاد شده

-باران چی شده؟چرا داد میزنی؟

بی اراده دستامو دور گردنس حلقه کردم و محکم بغلش کردم .

نیاز داشتم به اون حس ارامش .

اروم دستش دورم حلقه شد .نمیدونم چرا اما زدم زیر گریه .

-هیس اروم باش دختر .ارووم چیزی نیست فقط یه خواب بود .

-کی تموم میشه ....

میون هق هقام خودم رو ازش جدا کردم و اطرافم رو نگاه کردم

بغل خونه بودیم .


romangram.com | @romangram_com