#درنده_ولارینال_پارت_61
- بعدا دربارش حرف می زنیم ... الان وق مناسبی نیست .
ذهن آیدن اما بلافاصله به سمت کسی رفت که جای خالیش بیش از همه در آنجا احساس می شد . رو به بریان کرد و پرسید :
- هاران کجاست ؟
بریان نیم نگاهی به جمع انداخت . سکوت عجیبی به فضا حاکم شد . گویی همه برای گفتن پاسخ تردید داشتند . آیدن اینبار با لحن نگرانی پرسید :
- هاران کجاست ؟
سکوت حاکم بر محیط آیدن را به خروش آورد :
- یکی جوابم رو بده .
ملیساندرا چند قدم جلوتر امد و پاسخ داد :
- هاران مرده . اون .. اون ...
بریان با لحن سرد و غم انگیزی تکمیل کرد :
- برای نجات من خودش رو به آتیش انداخت .
آیدن چشمانش را بست و با صدایی آرام گرفته گفت :
- توی آتیشی که جسد کریشنا رو سوزوند .
بریان در حالی چند هیزم به شومینه می انداخت ، گفت :
- آتیش بزرگی که اون رو ... کریشنا رو به یه مشت خاکستر تبدیل کرد . _ نگاهش را به شعله های رقصان و خروشان شومینه دوخت و با صدای دلگیری ادامه داد _ فکر می کنی چشماش کجای اون مشت خاکستر بود ؟
romangram.com | @romangram_com