#در_تمنای_توام_پارت_81






-بله،البته من ساعت 3 کلاس دارم

-باشه من ساعت 2 دانشگاهم.

-باشه خوبه.

-پس فعلا بااجازه خدانگهدار.

-خدانگهدار

تلفن را که قطع کرد.همه مطالبی که از اینترنت گرفته بود را روی فلش ذخیره کرد.لباسهایش را عوض کردو از اتاقش خارج شد.

شکوفه با دیدنش گفت:میری دانشگاه؟

-بله زن دایی.

-باشه پس مواظب خودت باش دخترم.

-چشم خداحافظ

آلما به سراغ ماشینش رفت،سوار شد حرکت کرد و رفت.

***********

-الو سلام سام کجایی؟

-سلام دارم میرم دانشگاه کاری داشتی؟

-این رمزی که قرار بود بازگشایی بشه رو کجا گذاشتی؟سرهنگ گفت دست تو بوده.

-وای نکیسا دست منه.تو داشبورد ماشینه،برده بودم خونه که اگه بتونم حلش کنم.

-وای پسر چقد تو گیجی،صبر کن بیام ازت بگیرم.

-باشه جلو دانشگاه منتظرتم.

تلفن را که قطع کرد سوار ماشینش شد و به دانشگاه رفت.جلوی در دانشگاه جای پارکی برای ماشینش پیدا کرد.پیاده شد و به سام زنگ زد.

بعد از چند دقیقه سام را دید که با کاغذی تا خورده به سویش می آید.دستی برایش تکان داد و منتظر شد.سام به او نزدیک شد کاغذ را به دستش داد

و گفت:ببخشید داداش عجله ایی شد یادم رفت.

-اشکال نداره،سرهنگ دنبالش بود..حالا چیزی هم پیدا کردی؟

-آره حالا بعد دانشگاه میام اداره برات توضیح میدم.

-باشه پس من برم.

خواست برود که سام گفت:تا اینجا اومدی بزار پری دریاییمو نشونت بدم.

نکیسا لبخند زد به ماشین تکیه داد و گفت:خب کجاست؟

-تو راهه الانا می رسه صبر کن.

romangram.com | @romangram_com