#در_تعقیب_شیطان_پارت_178


چی؟ یعنی پاتریک می خواست بجنگه؟ چطوربا کی؟ من تا حالا مبارزش رو ندیده بودم تو تمریناتم حتی یه بارم باهام نجنگیده بود فقط امیدوارم با من نخواد بجنگه چون اون وقت دخلشو میارم.:دی

پاتریک بلند شد و با جادو مجسمه ای متحرک شبیه به انسان ساخت. مجسمه مثل یک آدم هوشیار بود. پاتریک در برابرش گارد گرفته بود. مجسمه هم در برابرش گارد گرفت. پاتریک آروم به طرفش حرکت کرد و ناگهان ضرباتش رو شروع کرد.

خیلی سریع بود عجیب تر این بود که مجسمه هم از حرکاتش به سرعت جاخالی می داد و جلوی ضربات پاتریک رو می گرفت پاتریک گاهی با مشت ضربه می زد گاهی با لگد خیلی بدنش انعطاف داشت به هر طرف که می خواست خم می شد و جاخالی میداد وسط مبارزه یه دفعه دیدم رنگ چشماش سبزشد مشخص بود مهارتش رو فعال کرده حالا سریع تر شده بود بعد چند ثانیه دیدم که همراه با مشت و لگد هاش نوعی انرژی مثل رعد و برق از دستاش و بدنش خارج میشه گمونم درحین مبارزه از جادو هم استفاده می کرد خیلی باحال بود. پاتریک خیلی سریع پشتک می زد و با نوک پاش ضربه ی محکمی به زیر چونه ی مجسمه وارد کرد. ضربه به حدی محکم بود که سر آدمک کنه شد و مثل توپی که شوت کرده باشی به هوا رفت ولی بدنش از حرکت نایستاد بلکه همچنان مبارزه می کرد تا اینکه پاتریک با جادو انرژی رعد برق مانندی رو بهش زد و آدمک ناپدید شد یا بهتر بگم تبدیل به خاکستر شد.

پاتریک یه آدمک برای من ظاهر کرد تا باهاش مبارزه کنم . وارد میدون شدم و گارد گرفتم. بر عکس تصورم آدمک سریع به طرفم هجوم آورد مشتش رو که به طرفم پرت کرد سریع سرم رو دزدیم و دستش از بالای سرم عبور کرد از فرصت استفاده کردم و از نقطه ای که گاردش باز بود مشتی به طرف شکمش پرتاب کردم اما بر عکس تصورم که فکر می کردم قراره بهش ضربه بزنم زانوش رو بالا آورد و مشتم رو دفع کرد. مکث نکردم و کف دو دستم رو روی زمین گذاشتم و روی دو دستم بلند شدم و پا پاهام ضربه ی محکمی توی صورتش زدم و خیلی سریع روی پاهام برگشتم. روی پاشنه ی پای چپم چرخیدم و پای راستم رو بلند کردم و محکم کوبیم زیر چونش. آدمک تعادلش به هم خورد و روی زمین افتاد سریع به طرفش دویم تا با زانو برم تو شکمش که خیلی سریع از روی زمین بلند شد با سرش ضربه ی محکمی به سرم زد. برای چند لحظه چشمام سیاهی رفت و توی همین فاصله ضربه ی زانوش محکم توی شکمم نشست . شکمم به شت درد گرفته بود اما نباید تسلیم می شدم سریع مهارت ابزارهای جادویی رو فعال کردم. قدرتش خیلی زیاد بود اما سرعتش کم بود. میتونستم ضرباتش رو حالا پیش بینی کنم. آدمک به طرفم می دوید توی یه لحظه روی پاشنه ی پا چرخیم و زانوهام رو خم کردم و پشتم رو به طرفش کردم و به محض رسیدن به من با آرنجم ضربه ی محکمی به شکمش وارد کردم می تونستم صدای شبیه سازی شده ی استخوانش رو بشنوم که شکست. در حین مبارزه وردی به زهنم رسید با گفتن این ورد جادوی ساخت ابزارهای جادویی فعال شد و و تیغه ای برنده روی دستم ظاهر شد دستم حالا شبیه به تیغه ی شمشیر برنده شده بود از گارد بازش استفاده کردم و سریع به هوا پریدم و با تیغه ی دستام از فرق سر تا شکمش رو شکافتم و به این ترتیب بود که اولین مبارزه رو برنده شدم.

قفسه ی سینم به شدت بالا و پایین می شد با صدای کف زدن پاتریک به خودم اومدم. آفرین عالی بود هر چند چند تا ضربه خوردی اما عالی بود. ولی پریسا توی مبارزه و جنگ واقعی سعی کن که ضربه ای نخوری. چون که ممکنه طرف مسلح باشه یا یه ضربه از جادو بخوری که در اون صورته که کارت تمومه. خب تا صبح با من تمرین می کنی حالا نوبت جنگیدن با منه تا صبح باید باهام بجنگی و اگه تونستی منو شکست بدی اولین آزمون این مرحله رو با موفقیت گذروندی و بعدش میریم سراغ ماموریت. و اگه نتونی باید دوباره سعی کنی تا شکستم بدی ولی خواهشا سعی کن تا شکستم بدی وگرنه زمانمون تلف میشه.

چه پرروئه خو خودت کمی آسون بگیر تا بتونم قبول بشم.

- نمی تونم آسون بگیرم تو جنگیم اگه دورانی عادی بود آره می تونستم ولی اینجا جنگه و اگه بهت آسون بگیرم بهت خیانت کردم..

پاتریک در برابرم گارد گرفت و من شروع به حمله کردم.

........

خیلی خسته بودم ر طول شب فقط داشتم می جنگیدم و پشتک میزدم. نمی دونم این همه نیرو رو از کجا آورده بودم. در طول شب فقط تونسته بودم پنج ضربه ی اساسی به پاتریک وارد کنم با اینکه نتونستم اساسی دخلشو بیارم اما قبولم کرد گفت عالی بوده که تونستم بهش

ضربه بزنم. از خستگی داشتم می مردم خودم رو روی تخت انداختم تموم لباسام خاکی بود از شب تا صب تو خاک غلت می خوردم. تو همین افکار به خواب عمیقی فرو رفتم.


romangram.com | @romangram_com