#در_تعقیب_شیطان_پارت_176
************
یک ماه از زمان تمریناتم می گذشت پاتریک تموم مهارت های رزمی رو به صورت مقدماتی بهم یاد داده بود و مهارت های اصلی رو هم با کمک جادوش به ذهنم منتقل کرده بود درست بود که فنون مبارزه رو یاد گرفته بودم اما تجربه ی کافی برای یک مبارزه ی واقعی رو نداشتم.
پاتریک: امشب باید با هم مبارزه کنیم تا صبح می جنگیم.
- چرا شب حالا نمیشه روز بجنگیم؟
- نه نمیشه توی روز خورشید می تابه با اینکه خیلی دوره اما انرژیش کافی نیست. شب باید زیر نور ماه تمرین کنیم تا صبح امشب فنون و استراتژیهای جنگی رو برات توضیح میدم و بعد از جنگمون به یک ماموریت میری.
از اسم ماموریت دچار استرس شده بودم.
- نمیشه بیخیال ماموریت بشیم؟
- نه نمیشه حتما باید یه جنگ واقعی رو تجربه کنی البته ماموریتها سری هستن و از نینجوتسو استفاده میکنی تا بدون دیده شدن هدف رو نابود کنی.
باشه پس من میرم بخوابم تا شب بیدار باشم.
- باشه برو.
شب بعد از شام وارد حیاط شدم باد سردی می وزید و دونه های برف خیلی آروم از آسمون فرود میومد.
romangram.com | @romangram_com