#در_تعقیب_شیطان_پارت_143
********
دنیا خیلی کوچیکه می بینی؟ انگار همین دیروز بود که تازه فوت و فن جادو گری رو یاد گرفته بودم انگار همین دیروز بود که تک تک خاطرات وحشتناک و پست و کثیف برام متولد شدند. حالا امروز اینجام جایی که شاید اگه با جادو آشنا نمی شدم نبودم. آره دنیای جادو گری خیلی بی رحمه کاش همونطوری که پریسا گفت می شد فکری به حال این دنیای کثیف کرد. پریسا...آه ...پریسا تو یه دختر شاد و شیطونی... چه می دونی که دنیای ما چقد کثیفه چقدر بی رحمه تو هنوز معنی غم رو نمی دونی. معنی درد رو نمی دونی. چه خوب شانس آوردی که تا الان وارد دنیای ما نشدی اما ازاین به بعد وارد کثیف ترین کابوس زندگیت خواهی شد. تو دنیای ما جایی برای دخترای مهربونی مثل تو نیست. درسته زیاد باهات نبودم و نمی شناسمت اما همین مدت کم کافیه تا به عمق وجودت پی ببرم. الان تو اتاق بالا خوابی. و من هم به گذشته ی پر دردم فکر می کنم.
- عههه پاتریک داری کجا می ری؟
- ببین مریم من میتونم کارایی بکنم که فکرشم نمی کنی؟
- هه هه خندیدم .
- نه واقعا میگم نگاه کن.
پاتریک دستش رو به طرف سبدی که روی میز بود حرکت داد و کمی بعد سبد درهوا معلق بود مریم با چشمانی مبهوت به پاتریک خیره شده بود و بعد از چند دقیقه با جیغ ازپیش پاتریک فرار کرد.
- مامان مامان ببین پاتریک دیوونه شده اون داره اشیاء رو بدون دست حرکت میده؟
مامان: چی میگی دخترم کمترسر به سر برادرت بذار.
مریم پاهاشو به زمین می زنه و میگه باور کن راست میگم. بیا نگاه کن.
پاتریک سری تکون میده و از افکار گذشته خارج میشه از روی مبل بلند میشه و به کنار پنجره میره سیگاری از پاکت در میاره و میذاره روی لبش و با فندکی روشنش میکنه اولین کامی که میگیره دود رو از دهانش خارج می کنه دومین کام دود رو ازبینی خارج میکنه.
- نمی دونم کی هستی پریسا؟ من حس میکنم که می خوای کاری بزرگ انجام بدی نمی دونم چیزایی که گفتی تا چه حد حقیقت داشت اما اگه حقیقت داشته باشه و تو تونسته باشی رشته های منبع انرژی سیاه رو ببینی دنیایی متفاوت و بسی خطرناک در پیش داری. امیدوارم اشتباه کرده باشی و اون تصویر چیزی جز یک توهم نبوده باشه.
romangram.com | @romangram_com