#در_تعقیب_شیطان_پارت_129
پاتریک آروم به طرفم اومد و بازوم رو گرفت و گفت: حالت خوبه؟ رنگت پریده
- اره خوبم فقط کمی ترسیدم وقتی دیدمشون. تو زنجیرشون کرده بودی؟
با باز و بسته کردن چشماش جواب مثبتی داد و فهمیدم که اگه پاتریک نبود الان معلوم نبود که چه بلایی سرم میومد. زانو هام سست شد و روی زمین افتادم . پاتریک سریع دستش رو دور کمرم حلقه کرد و آروم بلندم کرد و به داخل خونه برد و آروم روی مبل نشستم پاتریک به آشپز خونه رفت و یک لیوان آب قند برام آورد.
آروم لیوان سرد رو از دستش گرفتم و کمی از مایع شیرین درون لیوان رو خوردم. کمی حالم بهتر شده بود.
پاتریک: بهتری؟
اولین باری بود که نگرانی رو توی چشماش می دیدم. انگار دیگه از اون آدم مغرور هیچ اثری نمونده بود الان پاتریک در هیبت یک استاد در برابرم ننشسته بود اون یه پسر 27 – 28 ساله بود که نگرانی در چشماش موج می زد از نگاه مشکیش غم می بارید غمی پنهان که شاید برای سالیان دراز بود که در چشمش بود.
- بهترم پاتریک ممنونم.
نفس راحتی کشید و به پشتی مبل تکیه داد و گفت:" خوبه آفرین اولین مرحله از آموزش رو پشت سر گذاشتی. حالا می تونی با هوشیاری بیشتری اطرافت رو بنگری راستشو بخوای کمی خیالم راحت شد.
- اون موجودات چی بودن؟
- اونا موجوداتی بودند که نصفشون جن و نصف دیگشون حیون بود. جن هایی که می خواستن بدن موجواتی رو تسخیر کنند اما نتوستن به درستی این کار رو انجام بدن معمولا اراده ی حیوانات باعث میشه که جن ها نتونن بیشتر از اون پیشروی کنند.
- منظورت از اراده چیه؟ مگه حیوانات اراده دارند؟
- آره حیوانات این دنیا اراده دارن حتی صحبت هم می کنند اونا با اراده ی خودشون سعی کردن تا از پیشروی جن در جسمشون جلو گیری کنن و به این شکل در اومدند. جن های واقعی خیلی خطرناک تر از این ها هستن ما نمی تونیم ببینیمشون فقط با جادو های خیلی پیشرفته میشه یک جن رو احضار کرد و تحت فرمان قرار داد.
romangram.com | @romangram_com