#دنسر_پارت_159
بردیا رفت توی اتاق از اونجا داد زد:
-آره چطور؟!
کامی: بدو بیارش!!
بردیا دوربین رو آورد و گذاشت روی میز و ضبطشو قطع کرد. کامی هم یه دوربین رو که وقتی داشتم میرقصیدم پشت سرم بود آورد و گذاشتش کنار دوربینی که بردیا آورده بود. چشمکی زد و به بردیا گفت:
-موزیک ویدیوی این آهنگت جور شد!!
-چــی؟!
-سر ضبط آهنگ خودتو هیوا گفتی دوربینارو روشن کن تا اگه شد همینو تبدیلش کنم به موزیک ویدیو یا با موزیک ویدیوی اصلی میکسش کنیم درسته؟
بردیا: خب؟
کامی: خب و کوفت!! من یادم رفت دوربینارو خاموش کنم. الان فیلم این ضبطتو گرفته. از دو تا زاویه ی میختلف. یکیش رو به روی تو و پشت سر هیوا که داره میرقصه و یکیش هم پشت سر تو و رو به روی هیوا. وااای واااای وااااااای این کلیپ میترکونه!!
من یکی از دوربینارو و بردیا اون یکی رو برداشت و مغول نگاه کردن شدیم. راست میگفت خیلی تک و خوب بود. خیلی طبیعی و قشنگ شده بود. بردیا نگاهی به من کرد و دوتایی کف دستامونو به نشونه ی موفقیت زدیم به هم!! به این میگن خوش شانسی!
روزا یکی یکی گذشتن و روز کنسرت رسید. دیروز رسیده بودیم دوبی. همه ی کارا اوکی بود. بلیطا خیلی خوب فروش رفته بود و اینجوری که بوش میومد طرفدارای توپی داشتیم. از صبح با بردیا توی سالن داشتیم تمرین میکردیم. وقتی قلق همه چیز دستمون اومد و به صحنه عادت کردیم رفتیم هتل یه دوش گرفتیم و رفتم برای گریم تا آماده بشیم. 2 ساعت دیگه اجرامون شروع میشد. موهامو یه مدل خوشگل که تا وسطاش صاف بود و بعد لوله میشد درست کردن. بهم میومد. رفتم لباسمو انتخاب کنم. بعد از کلی گشتن و نظر پرسیدن از بردیا یه شلوار جین یخی تنگ که پاچه هاش کوتاه و یه وجب بالاتر از زانوم بود رو با یه تاپ سفید تنگ پوشیدم. یه پیرهن مردونه ی حریر سفید به چشمم خورد. برداشتم و همینجوری روی تاپم تنم کردم بدون اینکه دکمه هاشو ببندم. با بردیا یه تیکه هایی از اهنگارو رقص هماهنگ تمرین کرده بودیم و منم که کلا باید میرقصیدم. پس به جای کفش پاشنه بلند یه جفت کتونی سفید دی سی پام کردم و یه کپ (کلاه نقاب دار-رپری) سفید هم که روش طرح های شلوغ پلوغ داشت گذاشتم روی سرم. همه چیز اوکی بود. یه سورپزایز هم داشتیم. دیگه کلا میترکوند!! اومدن و گفتن ورود دادیم! یعنی تماشاچیا الان دارن میان داخل سالن! وااای کلی هیجان داشتم و همینطور استرس. یه میکروفون وصل کردن به پشت شلوارم. بردیا اومد. اونم یه شلوار مشکی پوشیده بود با یه تی شرت تنگ سفید که روش عکس من بود!! این تی شرتا رو جلوی در میفروختن که روشون عکس من و بردیا بود و همینطور کلاهامونو. مثل اینکه این ایده ی شرکت اسپانسر بود. دیگه چیزی نمونده بود و باید تا ده دقیقه ی دیگه بردیا میرفت روی صحنه. یهو قبل اومد دستمو گرفت و گفت:
-راستی هیوا بعد از کنسرت مصاحبه داریما!!
-وا! چرا؟
romangram.com | @romangram_com