#دالیت_پارت_33

-حسادت نبوده عزيزم تو ميخواستي زودتر از نامزد عليرضا اونو تصاحب کني تو نسبت به عليرضا حس مالکيت داري...
-اينطوري نيست
-براي تو زندگي يعني بودن در کنار عليرضا و اين حس اونقدر قويه که حتي براي يک روز يک ساعت يک دقيقه عليرضا براي تو باشه
-من ميخوام که ديگه ازدواج نکنم
-اين فکر اشتباهيه..همه ي آدما به داشتن يه شريکي در کنار خودشون نيازمندن..ما انسانها ذاتا اينطوري زندگي رو دوست داريم،آرامش يعني در کنار يه جنس مخلاف زندگي کردن،تو که دختر مومني هستي حتما قرآن هم ميخوني و ميدوني که خدا گفته که از جنس خودتون براي شما...
-من فقط وقتي آرامش دارم که اون کسي که کنارمه عليرضا باشه
روانشناس-دقيقا کار تو از همين حرفت نشأت ميگيره
-من هرگز نميتونم ازودواج کنم چون مادر و برادرم نميذارن...
-نگار،تو اينو فراموش کردي که هرچي خدا بخواد و قسمت باشه کسي نميتونه جلوشو بگيره حتي مادرت يا برادرت و چه بزرگتر از اونا!
تو ناخواسته و عجولانه ازشون انتقام گرفتي ولي تيغه ي شمشير انتقامت طرف خودت بوده،اگر آرومي و حس پشيموني نداري بخاطر اينه که با عليرضا بودي کسي که خيلي دوسش داري
-قبل از صيغه آنقدر بهش علاقه نداشتم
روانشناس-داشتي!تو وقتي اومده بودي اينجا و از زندگيت و مشکلاتتو رفتار اعضاي خونوادت و اطرافيانت گفتي از ميون هر حرفت چندبار اسم عليرضا رو مي آوردي وقتي درمورد مرد ايده آلت ازت پرسيدم تو هر مردي رو با اون مقايسه ميکردي از نظرت مردي مناسب بود که ويژگي هاي عليرضا رو داشته باشه،تو حتي وقتي از پسرايي که خودشون پيشت اومدند و بهت ابراز علاقه ميکردند برخورد سختي داشتي چون خودتو ناخواسته تحت تعهد عليرضا قرار داده بودي،مثل الأن که چادر سرت کردي چون عليرضا بهت گفته خيلي بهت مياد خيلي خوشگل شدي...نگار عليرضا نامزد داره،تو با استفاده از ناتواني عليرضا دربرابرت اونو وادار به برقراري رابطه کردي ولي ديگه نبايد اينکار تکرار بشه چون درست نيست..عليرضا اونقدر توي اين چند هفته خودشو بازخواست کرده که طرف تو نياد چون با تعريفي که تو ازش کردي مرد متعهد و مقيديه
-من ديگه طرفش نميرم
-پس اين عشقو براي خودت حل کن
-حل نميکنم من با عشق اون زنده م
-نگار داري خودتو عذاب ميدي
-با عشقِ اون حالم خوبه
-تو خوب نيستي وقتي هم عليرضا عروسي کنه بدتر ميشي،چون اميدتو از دست ميدي
-من چهل روز سياه پوشيدم هنوزم از تنم درنياوردم،من بيوه ي يه عشق دوطرفه م
-نگار زندگي ادامه داره،همونطور که براي خيلي ها ادامه داشته و داره..خيلي ها تو زندگي يه آدم ميان و ممکنه عشق ها بدتر از تو هم رخ بده ولي ميرن و ديگري جاشون مياد تو فقط نوزده بيست سالته..تو يه دختر زيبا و تحصيل کرده و نجيب و خانواده داري خيلي از عليرضا بهترها ميان سراغت...
-از عليرضا بهتري وجود نداره،من ديگه يه دختر سلام نيستم شناسنامه ام يه دروغ بزرگه
-خيلي راه ها هست که مشکل تو حل با اونا حل ميشه
-من،روحم،جسمم،قلبم تعلق به يه نفر داره شايد صيغه اونقدر همم نبوديم ولي الأن هستم و هرگز زنديگشم بهم نميزنم چون قول دادم

romangram.com | @romangram_com