#چشمان_سرد_پارت_34

هه!ازاین پسره هم یه چیزی به مارسیدبااین که کمکم کرده بودامانمیدونم چرانمیخواستم بازبون ازش تشکرکنم

حسام-آهان.فهمیدم امادیگه نمیخوام خواهرم چیزی روازم پنهون کنه که اینطوری شوکه بشم

لبخندی زدم وگفتم

-باشه چشم

ازبرادران امینی جداشدیم وبه سمت یکی ازمیزهارفتیم ونشستم طرلان هم خواست کنارمن بشینه که بهش گفتم

-نبینم اینجابشینیا.توالان میزبانی نمیخوای که همه رورهاکنی بشینی کنارمن

-آخه توتنهایی

-بروبابامن کی ازتنهایی نالیدم میدونی همیشه تنهایی رودوست دارم حالاهم برومزاحم نشو

-واقعاکه بیشعوری.امابیشوخی آبجی بزارکنارت باشم

-بروطرلان .من راحتم کم کم هم باآدمای اینجاآشناترمیشم !توبروبه مهمونات برس خوبیت نداره بروگلم

-ببخشیدآبجی

طرلان که رفت من هم لیوان شربت پرتقالی که برام آورده بودروبرداشتم وبه جمعیتی که داشتن وسطمیر*ق*صیدن نگاه کردم که متوجه شدم سام داره میاداینطرف

اه بازاین پسره هیز!بایدیه جوری دست به سرش کنم

سام- افتخارمیدین که همراه ر*ق*صتون باشم

-عذرمیخوام امامجبورم ردکنم

-چرا؟

-چون همراه خوبی نیستم

-خواهش میکنم شکسته نفسی نفرمایین.مطمئنم چنین خانم زیبایی ر*ق*ص خوبی هم داره

گمشوعوضی محاله باتوبر*ق*صم

-لطف دارین امادرحال حاضرنمیخوام بر*ق*صم امیدوارم عذرمن روبپذیرید

این جمله آخرم روباهمون لحن محکم همیشگی گفتم تادمش روبزارروکولش وبره امامثل اینکه روش زیادترازاینهابود

-خدای من عجب لحنی!چقدرراحت تغییرلحن دادین!

بایددیگه خلق سلاح شه

-راستش وقتی احساس راحتی نمیکنم لحنم اینجوری میشه

اخماش توهم رفت که متوجه شدم عمل کرده بلافاصله گفت

-آه نمیدونستم باعث ناراحتیتون شدم عذرمیخوام

بعدهم رفت که باعث شدمن نفس راحتی بکشم

...

آریا

داشت بانامزدحسام میومداینجا

romangram.com | @romangram_com