#چشمان_سرد_پارت_198

بادیدن طنین خستگیم برطرف شده بودواسه همین تصمیم گرفتم برم ببینم میتونم یه چیزی برای یه دختربگیرم یانه.گرچه بعیدمیدونستم چون اصلاتوی خریدبرای خانوماخوب نبودم اینوازخریدای که واسه مامان میکردم فهمیده بودم

چون هرموقع که میخریدم بااینکه خیلی دقت میکردم امامیدیدم که مامان خیلی خوشش نیومده خودش که نمیگفت اماازحرکاتش مشخص بود

چه کنم دیگه؟حالابرم تاببینم این مخم کارمیوفته بانه.نهایتازنگ میزنم به آراد

همینجورداشتم توی پاساژهارومیگشتم تایه چیزخوب پیداکنم اماچیزی به ذهنم نمیرسیدیه چیزی میخواستم که هم موندگارباشه هم عشقم روبرسونه اماپیداکردنش اونم برای من که اصلاسررشته نداشتم کارسختی بود

خواستم اول لباس بخرم اماباخودم گتم لباس که خودش همه مدلش روداره بعدهم من ازکجاسایزش روبیارم.ساعت هم که اصلامعنی عشق نمیدادوادکلن هم که نمیدونم بوش رودوست داره بانه

اه گیج شدم!عصبی زنگ زدم به آراد

-الوسلام آراد

-سلام برداداش عاشقم!چی شده چرااعصابت خط خطیه؟طرف زده توبرجکت؟

-نه بابا!

-پس چی؟





-هیچی.میخوام هدیه بخرم نمیدونم چی بخرم

-هدیه؟برای کی؟

-طنین

خنده ای کردوگفت

-ای وای!گیج شدی نه؟

-دقیقا!پس فرداتولدشه ومن هنوزنتونستم چیزی بخرم.توکه توی خریدبرای خانوماسررشته داری پاشوبیااینجاکمکم کن

-گمشو!همچین میگه سررشته داری انگارمن چندتادوست دخترداشتم

-تاقبل ازاینکه پلیس بشی کم هم نداشتی

-باباشش تادوست دخترکه دیگه زیادنیست.توزیادی آخوندبودی اصلانداشتی

-گمشو!حالابه من ربطی نداره توچندتادوست داشتی.بیااینجابه کمکت احتیاج دارم

-باشه برادرم.کجایی؟

-مجتمع....

-باشه نیم ساعت دیگه اونجام

-ممنون داداش کوچولو

-خواهش!یه داداش بزرگ خل وچل که بیشترنداریم





-گمشوآرادبهت رودادم پرروشدیا

romangram.com | @romangram_com