#چشمان_سرد_پارت_192
دوباره صداش زدم
-آریا
که اون هم بالحن خیلی شیرینی گفت
-جانم؟
من هم لبخندی زدم وگفتم
-سلام
-سلام خانوم!خوبی؟چراهرچی میگفتم الوجواب نمیدادی؟
هول گفتم
-هیچی!همینجوری
-همینجوری؟
-آره
-مگه میشه؟
اه حالااینم چه گیری داده ها!خوب نمیتونم بیام بگم که دلم برای صدات تنگ شده بودازشنیدن صدات شوکه بودم وداشتم گوش میدادم که.بااین حرفی که توی دلم زدم تعجب کردم.یعنی من واقعادلم برای آریاتنگ شده؟
آریاکه مکث طولانی منودیدگفت
-طنین هستی هنوز؟
-آره آره!
فکرکنم متوجه شده بودکه هول شدم واسه همین گفت
-بهتری؟دیگه اذیت نمیشی
-نه ممنونم!خیلی بهترم.اداره ای؟
-آره!امروزحکم افراداحسنی روزدن یه سریشون به اعدام محکوم شدن من هم بایدمیرفتم دادگاه تاشهادت بدم
-آهان.خوبه.پس بالاخره تموم شد؟
-آره
نمیدونم چی شدکه یه دفعه ازدهنم پرید
-کی میای اینجا؟
باشنیدن صدای شادش فهمیدم که چی گفتم .خداروشکرکردم که اینجانیست وصورت سرخم رونمیبینه وگرنه برام آبرونمیموند
-الان بیام؟
بازفورابدون فکرگفتم
-نه!
باتعجب والبته کمی دلخورکه ازصداش معلوم بودگفت
-نیام؟
romangram.com | @romangram_com