#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_93
برگشتم و با تعجب نگاهش کردم .کمی کلافه بنظر می رسید.
- بفرمایید ، خواهش می کنم!
- می شه..........می شه اجازه بدید از این به بعد بیشتر شما رو ملاقات کنم؟!
دلم هری ریخت پایین! این در خواست چه معنی می داد؟ اونم با این سرعت و اینقدر غیر منتظره! از اینکه سوار ماشین شدم و با این کار اجازه گستاخی بیشتر رو براش فراهم کردم، خودم رو به باد ملامت گرفتم .ولی دیگه خیلی دیر شده بود. هنوز توی همین افکار بودم که بلافاصله گفت:
- البته امیدوارم سوء تفاهم نشه .شما توی قبول این درخواست کاملا صاحب اختیارید.فقط دلم میخواد بدونید که........
با بی تابی دستی به موهایش کشید و نفس عمیقش رو بیرون فرستاد و ادامه داد:
- من به کمی زمان احتیاج دارم تا شما رو بیشتر بشناسم و با عقاید و شخصیت شما بیشتر آشنا بشم .باور کنید این یه ملاقات کاملا دوستانه اس .با رعایت کامل شئونات!
romangram.com | @romangram_com