#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_52
- شیدا جان، ببخشید که زحمت کارهای من به گردن تو افتاد!
لبخندی زدم :
- اختیار دارید ! این حرفها چیه؟ مجازات کارمندی که زودتر از همه میاد اینه که زحمت بقیه رو کم می کنه !
این را گفتم و بلافاصله به اتاق بایگانی رفتم . بسرعت آنچه را که خواسته بود آماده کردم و با کشیدن نفسی عمیق، هیجانم را سرکوب کردم، با شنیدن کلمه « بفرمایید » داخل شدم و در را آهسته بستم .
- آقای متین ! پرونده هایی رو که میخواستید آماده کردم .
پشت به من، درست روبروی دیوار شیشه ای اتاقش که پشت میز قرار داشت، ایستاده بود و هوای ابری دلگیر بیرون را نظاره میکرد .با صدای آرامی که به زحمت به گوشم رسید ، گفت:
- لطفا بذارید روی میز.
romangram.com | @romangram_com