#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_5

مثل همیشه با نگاه تحسین آمیز و لبریز از از شیطنتش جواب داد:

- به به، چه عجب! بابا من سبز شدم اینجا! تازه کلی هم بخاطر تو دیرم شد!

اتومبیل را روشن کرد و به راه افتاد و مجددا نگاهی به جانبم انداخت:

- می گم شیدا ! بازی این روسری آبیه رو سر کردی چشمات خاکستری شده، خوشگل شدی ! می ری پیش این دکتر آرمان خیلی مواظب باش! حیا میا نداره ها! گفته باشم.........

لبخندی زدم:

- دست بردار شایان! خجالت بکش ! دکتر مرد محترم و خوبیه .من هنوز بابت رفتارهای گذشته ام ازش خجالت می کشم .

در حالیکه با سرعت رانندگی میکرد لحن صدایش جدی شد:


romangram.com | @romangram_com