#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_180

- اگه نخوامش چی میشه؟

- هیچی ! متعلق به فرزاد می شه!

خم شدم و کیف را از دستش بیرون کشیدم و تشکر کردم .چهره اش در نور بیشتر شبیه شاهزاده های جذاب افسانه ها بود! باز چشمم به صورتش افتاد و قلبم در سینه فشرده شد . چطور توانسته بود آنقدر بی رحم باشم و آن عمل را انجام دهم؟ دستم را به همان قسمت از صورتم کشیدم.

- جسارت من رو ببخشید آقای متین. من دختر بدی نیستم فقط کمی عصبی شدم!

لبخندی مملو از مهربانی را پیشکش نگاه خجالتزده ام کرد .

این حرف رو نزن ! تو نه تنها بد نیستی بلکه یه فرشته به تمام معنایی، مهربون و دوست داشتنی و البته دست نیافتنی!

از تعریفش موجی از حرارت به رگهایم دوید و ضربان قلبم بالا رفت .در مقابل نگاه خیره اش خداحافظی عجولانه ای کردم و به خانه رفتم .


romangram.com | @romangram_com