#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_124

این را گفت و از پله ها سرازیر شد . خنده ام گرفت.

- خیلی خب سلام سنگ پا! بختک منم یا تو؟!

سروکله زدن با او را به زمانی دیگر موکول کردم و بلافاصله آماده شدم وقتی به حیاط رسیدم ، متوجه شدم که شایان زودتر اتومبیلش را روشن کرده و قصد خروج دارد .در را برایش باز کردم و بعنوان خداحافظی ، دستی برایش تکان دادم که دیدم به من اشاره می کند .با تعجب سرم را داخل ماشین خم کردم .

- بیا بالا می رسونمت!

لبخندی به رویش زدم .

- زحمت نکش عزیزم! مثل اینکه بنده خودم ماشین دارم!

- بپر بالا خودتو لوس نکن! خودم غروب میام دنبالت .خبرهای خوب و دست اول دارم .بیا بالا


romangram.com | @romangram_com