#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_122

دراز کشیدم و دخترها را هم مجبور به خوابیدن کردم. کتی با صدای گرفته و آرامی گفت:

- شیدا، استقامات تو قابل تحسینه، من اگه توی این ماجرا به جای تو بودم، حتما از پا در می اومدم!

ژاله هم با مهربانی دستم را گرفت و اضافه کرد:

- کتی راست میگه .منم بهت تبریک می گم .با اینکه یکسال و نیمه که از اون حادثه می گذره ولی تو عالی جلو رفتی!

کتی مجددا گفت:

- البته خیلی هم بد نشد ، می دونی چرا؟ احساس می کنم این اتفاق ، باعث شده تو خیلی تو دارتر و آرومتر از قبل بشی .رفتار پر از متانت و وقارت آدم رو مجبور می کنه بهت احترام بذار.........

آه به ظاهر پر حسرتی کشید و با قیافه خنده داری که به خود گرفته بود، ادامه داد:


romangram.com | @romangram_com