#چشمانت_آرزوست_پارت_27

سامیار:از مشکل گوشات بگذریم تا الان کجا بودی ؟ از استرس مردمک چشام دو دو میزد بی توجه به حرفش بهش گفتم:من باید چیکار کنم

از جاش بلند شد اومد سمتم سگ تو شانس سهم من از قدو این گرفته

سامیار:مسلما الان توقع نداری بگم خدمتکار شخصیم شی وقتی دید هیچی نمیگم ادامه داد:در عوض ازادیت یه شرطی برات دارم

بدون اتلاف وقت گفتم:چه شرطی

سامیار:یه سال باید با من زندگی کنی؟

من:اما برای چی با شک پرسیدم:اصلا به چه عنوان

سامیار:به عنوان همسرم ،منو ایسگا گرفتی یا خودتو بعدا برات میگم به چه عنوان در ضمن احمق نیستم بین این همه دختر جذاب و خشگل و مهم تر از همه هم سطح خودم تورو بگیرم که. زیر لب یه اره خب غمگین زمزمه کردمو به حرفاش گوش دادم:توباید به من کمک کنی من یه رقیب کاری سمج دارم

من:خب من باید چیکار کنم

سامیار:چقدر خنگی تو باید به اون پسر نزدیک شی عاشقش کنی و مدارک مورد نیاز منو برام بیاری البته دوماه دیگه کارت شروع میشه

من:من نمیتونم اصلا نمیتونم

سامیار:پس منم نمیتونم بزارم بری

ای وای چقد بدبختم من

من:خب حداقل بهم وقت بده فکر کنم


romangram.com | @romangram_com