#بت_پرست_پارت_45
مرادی:محتشم قضیه سوئدو فهمیده....
نیما تقریبا داد زد:چی؟....
قضیه سوئد چی بود....
مرادی با یه لحنی گفت:جاسوس داریم....
نیما:با کیا بوده؟...یعنی....
مرادی به من اشاره کرد....
نیما با حرص گفت:چی می گی احمق؟....
مرادی:خودم دیدم سوار ماشین محتشم شد...
یعنی تو روحت مرادی که....نیما با تعجب نگام می کرد....
سریع گفتم:ببین....من اگه هم سوار شدم دیروز ظهر سوار شدم...تا هم فهمیدم کیه پیاده شدم....اصلا مگه من دیروز صبح قضیه سوئدو می دونستم... یعنی الآن هم نمی دونم....
مرادی بهم گفت:خودمون می دونیم....
بعد با لحن مسخره ای گفت:مهندس ستوده....
بعد دوباره ادامه داد:گفتم حواست باشه....
romangram.com | @romangram_com