#بلو_پارت_99


-مادر خوبی؟پگاه خوبی؟

-بله.

باباجون منو روی مبل گذاشت و گفت: خاله ات بهت نون نداده؟

مادرجون-رضا و طاهر کجان؟

ارسلان-دم درن.

مادرجون-چیشد؟ چرا خواستن؟

شراره و نوید هم اومده بودن تو و باباجون با چشم اشاره کرد"اینجا اینجان و مادرجون سوال نپرسه" و بعد سریع گفت:

-نوریه ما از گرسنگی مردیم خب یه آبی دونی نونی ماستی بده بخوریم جونمون بالا اومده.

شراره-ولله بابا بایرام باز شمایید که تحمل دارید، پسر زندان، دخترشم یه پاش مهمونی یه پاش کلانتری.

باباجون-چه حرفیه شراره؟ یه پاش کلانتری چیه؟ سوءتفاهم بود عذرخواهیم کردن بعد برای ماشینش رفته بودیم.

ارسلان-اوه اوه.

«ارسلان انگار یاد ماشین افتاده بود ادامه ی حرفشو خورد و نوید گفت:» حالا کو ماشینش؟

باباجون-مدارک باید ببره تحویل بگیره.

romangram.com | @romangram_com