#بیگناه_پارت_9
من: سرت تو چيز .... حافظ.
پسره: يا ابروفزض .
قطع کردم ملت سر صبعي خواب ندارن اخه چه وقت مزاحم شدنه عجبا با اخم پتو رو کنار زدمو رفتم خلا (همون سرويس بهداشتي خودمون) بعد از عمليات لي لي کنان به سمت اشپز خونه رفتم و گفتم: صبع زيباي خوانواده محترمه مساوات بخير و شادي ....
بهراد: عامو ببند گاله رو اول صبعي .
با قيافه ضايه ايي نشستمو شروع کردم به خوردن حالا کشاکي ميخورن ميبلعيدم عين اژدر بلا بهراد گفت: يکم بخور بي زبون .
من: دارم ميخورم ديگه.
بهراد: بيشتر بخور ويتامين g بدنت کم شده .
من: اره والله راس ميگي .
بعد از صبحانه رفتم واسه خريد اخه پنج شنبه مهموني جمشيد دعوت بودم بايد سريع وارد بشم وقت نقرس اه يعني طلاست .
مانتوي بلوطي و شلوار جين پاچه کش و شال قهوايي سوخته يه ارايش مليح کردم و سويچ و برداشتمو سوار مزدا3 سفيدم شدمو گااااااااز ميدادم کي فکرشو ميکرد يه پليس به اين سرعت رانندگي کنه هههه بعد از رسيدن به مقصد وارد پاساژ شدم و کلي گشت زدم ولي لباس دلخاه مو پيدا نکردم تا اينکه يه لباس خيلي خوشکل ولي باز توي ويترين مغازه ايي ديدم لباسش خيلي خوشکل بود سريع وارد مغازه شدم فرشندش که يه پسره خيلي جيگر بود که سرش تو گوشيش بود سرفه ي مسلحطي کردم متوجعم شد گفت: بفرماين امرتون .
romangram.com | @romangram_com