#بی_تو_مگه_میشه_پارت_11
وای چرا هر چی می خوام بگم یادم رفت. با حرف بعدیش اعتماد به نفس از دست دادمو به دست اوردم.
- الو
از صداشم غرور میبارید.
- ارسلان
فکر کردم از لحنم و بدون پیشوند صدا زدنش براش تعجب اور باشه.ولی با لحن خیلی بد گفت:بهاره دیگه به من زنگ نزن دیوونم کردی.دیگه نمیخوام بیای.این دفعه اصلا خوب نبود.خوشم نیومد...همون بهتر که نباشه فقط تو که تو این دنیا دختر نیستی...پس بیخیال من شو و زنگ نزن...
کپ کردم...این چی میگه...من به جا این سرخ شدم.عجب رویی داره تا قطع نکرده سریع با لحن نسبتا بلندی گفتم: هیچ معلوم هست تو چته؟من هانام.
کمی سکوت کرد انگار باورش نشده باشه.
فکر کردم الان خجالت میکشه و معذرت خواهی میکنه اما با لحن سرد و طلبکارانه گفت: نمیتونستی از اول بگی ؟
- مگه تو مهلت دادی؟هنوز حرف نزده کلی حرف بار اون بدبخت کردی.
- شمارمو از کجا اوردی?
- این مهم نیست.
- اگه مهم نیست غلط میکنی زنگ میزنی....
- هی هی هی چی میگی برا خودت...درست حرف بزن.
سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم.هدف من یه چیز دیگه بود.
- میخوام ببینمت.
پوزخندی صدادار زد و گفت:ببینیم؟
- اره میخوام ببینم.
- دلیلش؟
- هان؟
romangram.com | @romangram_com