#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_68
:نههه
خودم کشیدم اون ور
:چرا یدفعه اومدین جلومم اگه چیزیون میشد؟؟
ارتان: متاسفم حواسم نبود
هنوزقلبم به شدت میزدتوسینم برام سخت بودتواغوش مرده دیگه ای جزرادان بااینکه عمدنبودولی حس بدی بهم دست دادسری ازاونجا رفتم.
رفتم یه گوشه نشستم یه جای دوردور ازهمه اه چه حاله بدی...
حس خفگی داشتم دلم دوباره هوای عشقموکرده بودهی می خواستم گریه نکنم ولی نمیشداخه سرموگذاشتم روپاهام اروم اشک میریختم که صدایی اومد سرمواوردم بالا ارتان بود اهذدوست داشتم باهمین دستام خفش کنم اون عامل حال خرابم بود.
ارتان باناراحتی نگام میکرد
فصل بیست وهشتم: اروم نشست کنارم....
منم همینطور گریه میکردم برام مهم نبود اونم هست دیگه برام هیچی مهم نبود....
ارتان:ازمن دلخورشدید؟
:نه
ارتان: پس چرا دارین گریه میکنین؟
:حالم خوب نیست
ارتان: چرا؟
دیگه داشت رومخم تیغ میکشید جیغ زدم: باید واسه شما توضیح بدمم؟؟؟
ازحرکتم جاخورد واخماش وتوهم کشید میدونم توقع همچین رفتاریو ازمن نداشت
اروم گفت: ببخشید
ورفت...
خسته شده بودم ازخودم زندگیم ازخدا چقدمن ضعیف بودم..
گوشیموبرداشتم زنگ زدم آرا...
بعدازسه بوق برداشت: الو
بابابغض گفتم: الوآرا
ارا:پروا؟ عزیزم ...داری گریه میکنی؟ سکوت....
ارا: پروا یه چیزی بگوخواهش میکنم..
romangram.com | @romangram_com