رمان بی پروا نفس کشیدن

#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_115

نیاز: پروا من چطور راضی بشم ارسام بسوزه به پای من؟؟؟؟انصافت کجارفته!!!

:نیاز توایناروبه ارسام بگوببین چی میگه باش؟ اما من مطمنم ارسام اونقدخوب هس که توروعاشق خودش کنه وخوشبختت کنه عزیزم..

نیاز: بااون اخلاق...؟؟

:اخلاقش واسه بقیه بده اما واسه خانومش😉

نیاز: بذار فکرکنم من احتیاج به وقت دارم حرف یه عمره..نمی خوام تواین مرداب زندگی یکیم باخودم غرق کنم به خدا نمی خوام😢

:الهی پروا فدا اشکات شه نبینم غمتوزندگیم همه چیزدرس میشه مطمن باش باشه؟؟

نیاز: باش

:حالا پاشو بریم..

نیاز:بریم

رفتیم سوارماشین نیاز شدیم نیاز اهنگی رو پلی کردوگفت: این اهنگ خیلی اروم وارامش بخشه هروقت دلم میگیره گوشش میدم:

شاخه ای تکیده؛ گل ارکیده با چشمای خسته ؛ لبهای بسته

غم توی چشماش آروم نشسته شکوفه شادیش از هم گسسته آه





آشنای درده؛ خورشیدش سرده؛ تو قلب سردش غم لونه کرده

مهتاب عمرش در پشت پرده؛ هر ماه سالش پائیز سرده آه





دستای ظریفش تو دست مادر؛ پیکر نحیفش چون گل پرپر از محنت و درد آروم نداره ؛

سایه سیاهی رو بخت شومش؛ ارکیده تنهاست زیر هجومش طوفان درد پایون نداره...





دست من و تو می تونه با هم قصری بسازه با رنگ شبنم

شکوفه ای که غمگین و سرده ؛ گل ارکیدست نمیره کم کم





romangram.com | @romangram_com