#بی_هوا_دلسپردم_پارت_90


هي وول ميخوردم رهام گفت:اه دخترانقدوول نخوررسيديم

ديگه داشتم جرميرفتم

که خداروشکرزودرسيديم سريع ازماشين پياده شدم و يه نفس عميق کشيدم

مادرجون:ببخشيددخترم سختت بود؟

من:فداي سرت عشقم بعدم بوسش کردم

اف اف و زديم و دروبازکردن

واي بازاين سگ نهصشون اينجاس واي چشاشونگاشاشيدم به خودم

شروين تاقيافموديد زدزيرخنده

من:کوووفت بميري توهنوز اين سگ زشت و داري چندش

شروين:هيس کوچولوميگم بخورتتا

يه چشم غره بهش رفتم بعدم همراه مامان اينارفتيم توسالن خاله تاماروديد اومداحوالپرسي خوش آمدگويي

دايي اينام اومده بودننن به به آقاسامينم تشريف دارن چه عجب رفتيم سلام عليک کرديم و نشستيم سرجامون البته مامان و مادرجون و زندايي و خاله توآشپزخونه بودن

بلندشدم دست شيواروگرفتم و گفتم:اه مثلاصاحب خونه اي خب يه فرمابزن بريم اتاقت بوزينه

شيوا:کووووفت يه جابندنميشي

بعدم راه افتادسمت اتاقش زيرلب يه پررويي نثارش کردم و همراهش رفتم

رفتيم تواتاق شيوا نشستيم روتخت که شيواگفت:خب حالاااچيکارکنيم مثلا؟؟؟

romangram.com | @romangram_com