رمان بی هوا دلسپردم

#بی_هوا_دلسپردم_پارت_84


ايناکي باشن

بيخيال همه آي لاويوننه

شيوا:واي رهاقيافت خيلي بامزه شده بودمخصوصاوقتي خودتونگاکردي لپات گل انداخت

شروين:آره خيلي خوردني شده بود

روهام يه سرفه ازسرعصبانيت کرد و بلندشدرفت خداياينوشفابده

من:شيواميزنم دکوپزت و ميارم پايينا

شيواخواست حرفي بزنه که خاله ازاتاق مادرجون اومد بيرون و گفت:شيوا،شروين بلندشين مي خوايم بريم

من:عه خاله کجابذارين شيوابمونه حداقل

خاله:نه عزيزم نميشه ايشالله دفعه بعد

باخاله اينام خدافظي کرديم اونام رفتن پوف الان چيکارکنم ازبي حوصلگي

خب بهترين فکراينه برم تلگرام

رفتم تواتاقم گوشيم و گرفتم نت و روشن کردم رفتم تلگرام

رفتم توليست گروه به اسم هانگاهي انداختم خب برم فضولي پروفايل

پروفايل همه رو ديدزدم اين آخريه آرسام چقدقيافش آشناس من اينوکجاديدم!!

آهان يادممم اومداين همونيه که به من تو تولدنسيم پيشنهادرقص داد

اين اينجاچيکارميکنه؟؟؟

romangram.com | @romangram_com