#بی_هوا_دلسپردم_پارت_17


آهافهميدم يه بشکن روهوازدم ورفتم يه کاغذخودکارگرفتم ونوشتم

ننه جون امشب تولده نسيمه منم رفتم خريدخواستم بهت بگم ديدم خوابي دلم نيومدبيدارت کنم

بيدارشدي زنگ بزن بوس بوس

بعدم گذاشتم روميزعسلي بغل تخت پيشونيشوبوسيدم واومدم بيرون

رفتم تواتاقم يه تيپ ساده زدم سوييچ وپول وبرداشتم زدم بيرون

رفتم توحياط ماشين206موگرفتم حرکت کردم سمت پاساژ

ضبطوروشن کردم که صداي ميثم ابراهيمي توماشين پرشد

يه جورايي حفظ بودم وزيرلب زمزمه ميکردم بعدچنددقيقه بالاخره رسيدم پاساژ

ضبطوخاموش کردم ماشينويه جاپارک کردم ورفتم توپاساژ

هرچي گشتم لباسي نظرموجلب نکردديگه کلافه شده بودم

هواهم گرم يه نگابه ساعت انداختم5بود

يعني دوساعت توپاساژچرخيدم

حس کردم پاهام بي حس شدرفتم يه آبميوه گرفتم ويه نفس سرکشيدم

خيلي تشنم شده بودهوام خيلي گرم بود

مردادماه هواآتيشه

خواستم ازپاساژبزنم بيرون که چشمم افتاد به يه مغازه که توويترينش يه لباس خوشگل سرمه اي جلب توجه ميکرد

romangram.com | @romangram_com